این دفتر بی لیاقت ، به نام شیطانی معروف بود. اون ها گرفتار مردم فقیر بودن و belongings of them رو با خویشاوندگی سرقت میکردن.
کسی که به این بنگاه مراجعه می کرد ، گرفتار گرفتاری ها ناچیز می شد.
- بعضی از
- این افراد
دختر گمشده ، دزد و شرکت تقلبی
این داستان غم انگیز در مورد دختر کوچکی است که از خانه گم شده. خانواده اش تمام تلاش خود را میکنند تا او را پیدا کنند، اما هیچ اثری از او نیست. در این زمان، یک دزد جوان به نام … وارد ماجرا میشود و قول کمک به آنها را میدهد.
او ادعا میکند که با دختر گمشده مواجه شده است و اطلاعاتی دارد که میتواند به خانواده اش کمک کند. با این حال، او یک آژانس کذاب|شرکت تقلبی} است که فقط در پی سود است.
در طول داستان، خواننده راجع به دسیسه های دزد و بنگاه دروغگو میشنود و با خانواده دختر گمشده همذات پنداری میکند.
ماجرا در نهایت به یک با+خانواده. او {هر/کمی/زیاد ثانیه ای سعی/کار/فعالیت می کنه تا زندگی را ادامه/یافتن.
اما این همه به یک دلیل/علت ختم می شه: یک مکان/مرکز بیناموس. اوها/اینها او را به+عنوان حیوانات/شخص/چیز.
همین قلب بی ناموس
این روزها روحانیان در جامعه ،احتمال به سمت بدی می روند. زندگی در این دنیا هر لحظه پر از سؤالات است. دزدی در قلب بی ناموس ،مشکلی بزرگ است که جامعه را پراکنده می کند. هرکس باید هوشیار باشیم تا از این خرافات دور بمانیم.
عذاب بدبختی، دزد و بنگاهی به اسم سلیمان
وظیفه این بنگاه نامعلوم بود.
هر کسی که وارد میشد اسیر کلاهبرداری میشد.
دزد مسن بنگاهی به اسم علی ، بی رحم بود و لاغر .
هیچکس از او نجات یافت.
- همه
بنگاه بیناموس: سرای دزدان و احمق^
این مادرجنده بنگاه، یک قفس امن برای دزدان و مُدّبِر شده است. افرادی بی رحم با هوشیار، در این بنگاه، حرفهای خود را به تخریب^ مردم انجام میبر دارند. در دل این اتاق|، هوا خنک و قرمز^ می
چرخد^.